انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار

ساخت وبلاگ
به خلوت رفته ام تا گوهر جان را کنم پیدارُخش باشد انیس و مونسم آن را کنم پیدابریزم جوهر اشکی ز چشمم در چراغ دلبه سوزو ساز دل سازم که انسانی کنم پیداچراغ معرفت گیرم بگَردم گِرد این دنیابرافروزم به طَرف دل که ایمان را کنم پیدادگر با ناکسانم نیست نِی سِرّی نه سوداییسرم سوداییِ عشق است سامان را کنم پیدانبندم دل به این دنیا سرای جاودان خواهمهمه فانی و او باقیست پنهان را کنم پیداغریبا از خدا دارم امید آشنائیهابه جانت بسته ام دل را که جانان را کنم پیداغلامرضاحمصی (غریب) انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار...
ما را در سایت انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaerangazo بازدید : 86 تاريخ : پنجشنبه 13 بهمن 1401 ساعت: 14:31

يار كووا دَرو بييو ، تا سرو جان فشانَمَشصفا هِتان دل خُوما بر دل خود نشانمشاو نِيوئِه ، اِگر بييو ، كَلِّه‌اُما وَرُش خوساناو نَتوئِه ، اِگر هِتو ، بوسه به جان ستانمشيار هينيشْتِه در بَرُم ، خاك بو بر سر خَرُمخارا خارايي اين دلا ،كوي به كو دوانمشاي ز فرشته خوبتر ، بورِه يِه آني خُو مُو بهمرتبه تا او وَخ بِوِن ، تا به كووا رسانمشپست‌ترو ز خاك ‌و خُل ،كز خُو رهايي‌اُش نِهوآران‌و سين‌خُومُش‌كِران ،گركه ز خود رهانمشآدم اِگر كه آدمو ، او و مُويي نِه درميانكووِه جي ار گوژِه مُو را ، از درِ خود نرانَمَشذونِه زبهر چه مَها ، بد مُو خُو هيش كيِ نِيانهرچه كه در چشُم وِيو ، جلوة حق وِنانمشكَخ هو خوراك گاو و خر ، هوش اِما نِه نيشكرهرچه كه درخورْ هركه هو ، ذونْبِه وِرا چشانمشآن‌ پري ‌اي‌ جزي اِگر جلوه ‌به‌كييِّه مون كِروپَختِه گر او خِرانِژِه ، خوم اِگر او پِشانَمششاعر، زنده یاد:درویش عباس گزی + نوشته شده در دوشنبه سی ام آبان ۱۴۰۱ ساعت 13:7 توسط ققنوس  |  انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار...
ما را در سایت انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaerangazo بازدید : 107 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 16:12

اشکم ولی به پای عزیزان چکیده امخارم ولی به سایه ی گل آرمیده امبایاد رنگ وبوی توای نوبهار عشقهم چون بنفشه سربه گریبان کشیده اممن جلوه ی شباب ندیدم به عمر خویشازدیگران حدیث جوانی شنیده اماز جام عافیت می نابی نخورده اموزشاخ آرزو گل عیشی نچیده امموی سپیدرا فلکم رایگان نداداین رشته را به نقد جوانی خریده امای سروپای بسته به آزادگی منازآزاده من که ازهمه عالم بریده امگر می گریزم ازنظرمردمان رهیعیبم مکن که آهوی مردم ندیده ام(رهی معیری) + نوشته شده در شنبه دوازدهم آذر ۱۴۰۱ ساعت 11:46 توسط ققنوس  |  انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار...
ما را در سایت انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaerangazo بازدید : 107 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 16:12

سال ها این دل به عزلت گوشه ی میخانه ماندتاکه برخم دست یابدپای خم رندانه ماندعاقبت یک قطره ای زآن می نصیب دل نگشتغیراز آن دردی که از می در ته پیمانه ماندآتشین ترگرددعشقت هرچه می ماندبه دلدختر رز را فزون شد حسن چون درخانه ماندگرچه همچون جان زتن آن دلبر جانانه رفتلیک ازاین شادم که در دل مهر آن جانانه ماندعاقبت می مانداز دلدادگان برجا اثرچون پس از جان باختن خاکستر پروانه ماندعشق پنهان کن برومندا که شدسرسبز چونچندگاهی دردرون خاک پنهان دانه ماند + نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم دی ۱۴۰۱ ساعت 13:48 توسط ققنوس  |  انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار...
ما را در سایت انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaerangazo بازدید : 97 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 16:12